آغازش شهریور ۱۳۳۵ بود و انجامش مرداد ماه ۱۳۸۳؛ روستازادهای که آمد و با سادگی و صفایش در دلها ماندگار شد. حالا هشت سال از درگذشت سهرابِ «دزدان مادربزرگ» که ملتی را شیفته سادگیاش کرده بود میگذرد اما در تمام این سالها یاد و نامش زنده مانده است.
منطقه کهگیلویه و بویراحمد، این روزها اشعار و خاطرهی بازیهای حسین پناهی همه جا هستند و یادآور پاکی و بیآلایشی شاعر، بازیگر و نویسندهایاند که این ویژگی را در چهره معصومش در نقشهای تلویزیونی و قلم بی غل و غشش در شعرها و نوشتههایش متبلور میکرد.
پناهی به دلیل فیزیک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن، سادگی و خلوصی که از رفتارش میبارید و طنز تلخش، بازیگر نقشهای خاصی بود. اما او بیشتر شاعر بود و این شاعرانگی در ذره ذره جانش نفوذ داشت.

ادامه مطلب . . .
برچسب ها : پسر حسین پناهی حسین پناهی گفتوگو با پسر حسین پناهی گفتوگو با پسر حسین پناهی در سالروز گفتوگو با پسر حسین پناهی در سالروز درگذشت این هنرمند
ماندن به پای کسی که دوستش داری ، قشنگ ترین اسارت زندگی است !
……………………….
می دانی . . . !؟
به رویت نیاوردم . . . !
از همان زمانی که جای ” تو ” به ” من ” گفتی : ” شما ”
فهمیدم پای ” او ” در میان است . . .
……………………….
وقتی کسی اندازت نیست ، دست به اندازه ی خودت نزن . . .
……………………….
این روزها ” بی ” در دنیای من غوغا میکند !
بی کس ، بی مار ، بی زار ، بی چاره بی تاب ، بی دار ، بی یار ،
بی دل ، بی ریخت ، بی صدا ، بی جان ، بی نوا
بی حس ، بی عقل ، بی خبر ، بی نشان ، بی بال ، بی وفا ، بی کلام
، بی جواب ، بی شمار ، بی نفس ، بی هوا ، بی خود ، بی داد ، بی روح
، بی هدف ، بی راه ، بی همزبان
بی تو ، بی تو ، بی تو . . .
……………………….
می کوشم غم هایم را غرق کنم اما بی شرف ها یاد گرفته اند شنا کنند . . .
……………………….
می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که :
پدر تنها قهرمان بود .
عشق ، تنها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نقطه ى زمین ، شانه های پدر بود . . .
بدترین دشمنانم ، خواهر و برادر های خودم بودند . . .
تنها دردم ، زانو های زخمی ام بودند .
تنها چیزی که میشکست ، اسباب بازی هایم بود و معنای خداحافظ ، تا فردا بود . . . !
……………………….
ادامه مطلب . . .
برچسب ها : اسمس اسمس فلسفی جملات حسین پناهی حسین پناهی دلنوشته جملات حسین پناهی دلنوشته حسین پناهی دلنوشته و جملات پناهی دلنوشته و جملات حسین پناهی